ساعت دیواری کلاسمان میخ کج و کوله اش را از دست داده و لبه ی پنجره را به عنوان نشیمنگاه جدیدی سند زده به نامش !زنگ تاریخ بود که متوجه شدم صندلی دبیر دقیقا به موازات لبه ی پنجره قرار گرفته و من نمیدانم صفحه ی ساعت را نگاه می کنم ...چشمانم پی حرکت روان عقربه هاست یا ..یا اینکه لب های دبیر تاریخ را گوش می کنم..!
ساعت مسئله ی مهمی شده در کلاس! بعضی از دبیران که فاقد هر گونه ساعت مچی یا کیفی محتوی گوشی موبایل هستند از ساعت لب پنجره استفاده می کنند ..من جمله خانوم پرورشی مان ! و نماینده ی کلاسمان هم ده مین ساعتو جابه جا کرده بود.. معلم گرامی منتظر شد که زنگ به صدا دربیاد که نشد! آخر سر سوال نقش بست که آیا صدای زنگ به این ساختمون می یاد؟ و ما همه در پاسخ به وی سر ها را تکان به نشان تایید و بعلی! بعد دو سه مین تصمیم به رفتن گرفت و ما هم مشتاقانه بدرقه اش کردیم..!
خدا به همراهتان خانوم!و ما بعد کلی متوجه این ریز عملیات های عمیق نماینده ی مان شدیم و بار دیگر به این امر پی بردیم که نماینده در تمامی امور ریلکس تشریف دارد !
+عارضم به حضور پر فیضتون که پرورشی که درسی نیست به همین دلیل راحت تونستیم در بریم وگرنه دبیر دین زندگی متوجه شد ساعتمون داره می دوئه!
پی نوشت : اسپیکرهاتون رو روشن کنین بد نیست! حسین پناهی از ساعت سه شب می گوید... .